ایشان در شهر عالم پرور بروجرد در بیت تقوا و مرجعیت دیده به جهان گشودند. دوران تحصیلات مقدماتی را در شهر بروجرد تحت نظارت والد بزرگوارشان آیت الله سید طاهر کاظمینی بروجردی (که از فقها و مراجع زاهد و صاحب آثار علمی و حوزوی متعددی بودند) به انجام رساندند و سپس به نجف اشرف عزيمت نمودند و مورد توجه مرحوم آیت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهانی قرار گرفتند. پس از مدتي به علت بيماري كه بر ايشان عارض شد به امر آيت الله اصفهاني و در معیت شیخ صادق ایروانی به بروجرد مراجعت نمودند. پيش از مراجعت از نجف، در حرم اميرالمؤمنين تشرفي پيدا نمودند و مورد عنايت خاص آنحضرت قرار گرفتند.
پس از بهبودی نسبی همزمان با حرکت آيت الله العظمي طباطبائی بروجردی به قم، معظم له نیز وارد آن دیار گردید و در دهه چهارم از عمر شريف خود از ضیاء وجود آيت الله طباطبائي بروجردی و آيت الله محمدتقی خوانساری و آيت الله محمد حجت کوه کمری و آيت الله سید صدر الدین صدر و آيت الله شيخ عبد النبي نجفي عراقی بهرههای علمی فراوان کسب نمود و از مصاحبت با آن زعماي ممتاز كامياب گرديد و پس از نیل به درجه اجتهاد، در سال1341 شمسی/ 1382 قمری/ 1962 میلادی، سالها سطوح مختلف علوم ديني را تدریس نمود و موفق به اخذ اجازات عدیده از مراجع بزرگ زمان خود گردید.
قبل از سال 1340 بنا بر دعوت مردم تهران و به امر آيت الله طباطبائي بروجردي به امامت مسجد نور ميدان خراسان تهران برگزيده شد و بزرگان حوزه علمیه با ابلاغات کتبی و شفاهی، برای ایشان آروزی توفیق نمودند.
در اين دوران ايشان به چهرهاي سرشناس در مناظرات ديني و مذهبي مبدل شد به گونهاي كه بارها مورد نقد و بررسي از سوي منتقدين و اسلامشناسان مطرح زمان قرار گرفت. آن دانشمند علوم اسلامي حدود 40 جلد رساله و كتاب به رشته تحرير آورد كه 30 جلد از آن تأليفات ارزشمند، تحت عنوان "سلسله منشورات مقدّس نور" به كرّات چاپ شد. ناشران آثار قلمي ايشان تمثال وي را با عنوان "علامه آيت الله سيد محمد علي كاظميني بروجردي" بر روي كتب منتشره چاپ می کردند.
در ابلاغيهاى كه از سوى آقا شيخ عبدالنّبى نجفى عراقى و همچنين آقا شيخ محمّد تقى آملى صادر شده بود، چنين آمده: جناب مستطاب، عالم فاضل عماد الْاعلام، ذخرالعلماء و نخبة الفقهاء، مروّج الشّريعه، صفوة السّادات، آقاى شريعتمدار، آقا سيّد محمّد على بروجردى كاظمينى ادام اللّه توفيقاته الوليّه كه صاحب تصنيفات عديده مىباشند از مطبوع و غير مطبوع، زحمات و رنجى عظيم و خدماتى بزرگ متحمّل شدهاند، ... پس اميد است كه مؤمنين، قدردانى نمايند و از خداوند عزّ اسمه، خواهانيم كه بر توفيقات ايشان افزوده و اجر دارين عطا فرمايد.
روزى آيت اللّه العظمى آقا سيّد احمد خوانسارى، شخصى را به منزل آيت اللّه كاظمينى بروجردى فرستاد و پيغام داد كه وقتى تعيين شود كه يا من به منزل شما بيايم يا شما به منزل بنده تشريف آوريد. ايشان به منظور حفظ مقام و حرمت آقا سيّد احمد خوانسارى، فردا صبح زود جهت ديدار با آن بزرگوار به محل سكونت وى رفت. مرحوم خوانسارى پس از اظهار لطف فراوان گفته بود: من به جهت تقدير و تشكّر و ارجگزارى تأليفات و تصنيفات شما، قصد داشتم شخصاً به منزل شما بيايم و بگويم كه آثار قلمى شما خدمت بزرگى است به عالم تشيّع و هر كارى كه از من ساخته است، بگوييد تا جهت سهولت و تقويت قلم شما انجام دهم، ايشان پاسخ داده بودند: بهترين كمك و مساعدت شما همين قدردانى و تشويق و تأييد حقير است و جز اين نيازى ندارم مگر دعا. بخش عمدهاي از آثار تاليفي ايشان را آيت الله العمظي مرعشي نجفي و آيت الله العظمي گلپايگاني توزيع ميكردند.
شهيد آيت اللّه سيّد عبدالحسين دستغيب كه دهها اثر ارزشمند تأليف نمودهاند، 30 سال قبل، طىّ نامهاى چنين تقدير كردهاند: قلم شما بسيار جامع و روان و قابل فهم مىباشد و كتابهاى شما از كتابهاى اينجانب خيلى بهتر است.
براى درك شخصيّت علمى و عملى اين مجتهد جامع الشّرايط، كافيست كه به كتاب "تشيّع علوى و تشيّع صفوى" تأليف دكتر شريعتى بنگريد كه در تحليل هويّت علماى شيعه، علّامهى مجلسى را از قدما و ايشان را از متأخّرين به شهادت گرفته و مورد نقد و بررسى تحقيقى و تاريخى خود قرار مىدهد، گرچه ديدگاه او به عنوان يك جامعه شناس بسى تلخ و ثقيل است، امّا حقيقتى را ظاهر مىنمايد كه هم وزن علّامه مجلسى در اين عصر، ايشان مىباشد.
ايشان با آنکه از سرشناس ترین نویسندگان و صاحب قلمان زمان خود بود ولي هرگز از قلم خود به نفع دنيا و دنيا مداران سوء استفاده نكرد.
ايشان بيش از نيم قرن در پايتخت ايران، به كتابت و جوابگوئي و خدمت به مردم مشغول بود و كثرت تأليفات و منابر جذاب وی در زمان شاه فقيد، وي را به چهرهي شناخته شده مذهبی تبديل نموده بود.
ايشان با آنكه از اكابر علمای شیعه به شمار میروند ولی همچون اسلاف مطهرخویش همواره بر طریقه ساده زیستی بوده است.
شايد اين سئوال ايجاد شود كه چرا حركت علني و سازماندهي شدهاي براي مبارزه با حکومت دینی از سوي ايشان رهبري نشد؟ ولی حقیقت آن است که چنین وضعيتی براي مراجع مشهور شیعه نيز وجود داشته است. مثلا آيت الله العظمي شريعتمداري نيز با آنكه مقلدين بسياري داشت و ميتوانست در سطح كل كشور با يك فتوا تاثير بگذارد ولي چنين نكرد تا مملكت به آشوب كشيده نشود و حتی انتقام را به خداوند واگذار نمود. ضمن اینکه تمام روحانیون اصیل تشیع، قیام برای تشکیل حکومت دینی در زمان غیبت معصوم را رد میکنند.
در سالهای قبل از انقلاب آن فقيه شهید مدتی نماینده مرجع بزرگ شیعه، آیت الله العظمی آقا سید کاظم شریعتمداری بودند. حقایق مربوط به مخالفت آیت الله کاظمینی بروجردی با حکومت فقها و مخالفت با تشکیل حکومت دینی در ایران مربوط به دوران قبل از انقلاب، توسط آقای مهندس سید حسن شریعتمداری مورد تایید بوده است.
برخی از دلایل دشمنی دیرینه رژیم با آن مجتهد جامع الشرایط
و انگیزه های قتل ایشان و تخریب مقبره و تهاجم به خاندان وی
عدم همكاري ايشان با علما و روحانيون انقلابي در سالهاي قبل از انقلاب و مخالفت با تداخل دین و دولت باعث شد تا بعد از پيروزي انقلاب، پروندهسازيهاي زيادي بر عليه ايشان انجام شود و ايشان به عنوان روحاني معاند و ضد ولايت فقيه، تحت تنفر و آزار حكومت قرار گيرد و به خانهنشيني تحميلي تن دهد و امكان منبر رفتن و تبليغات ديني گذشته از وي سلب گردد.
ايشان بارها در جمع نزديكان و علاقمندان خود گفته بود كه در دوران طلبگی در قم شاهد چه انحرافات فکری و عقیدتی از بنیانگذار انقلاب بودم و از مرجع مشهور شيعه، آيت الله سيد حسين طباطبائي بروجردي نیز مطالب بسياري شنیدهام مبنی بر اینکه آقای خمینی، به بهانه سرنگونی نظام شاهنشاهی ایران، در دین خدا بدعتگذاری خواهد کرد و ایمان مردم را به باد خواهد داد. ايشان مخالف سرسخت حكومت فقها بود و راي خود را منطبق بر مآخذ معتبر ديني و آراء اعظامي چون آيت الله طباطبائي بروجردي و آيت الله خوئي و آيت الله شريعتمداري ميدانست و در پاسخ به این سئوال كه چرا به عرصه اسلام سياسي وارد نميشويد، جواب ميداد كه استادم، آيت الله العظمي حاج آقا حسين بروجردي، ميفرمود:
"به خدا قسم من نميدانم كه سياست با صاد است يا با سين!"
ايشان بارها به نزديكان خود گفت كه از دهه چهارم عمر خود در جريان سنگاندازيهاي آقاي خميني بر عليه اسلام اصيل قرار گرفتم و شاهد نگرانيهاي اعاظمي چون آيت الله طباطبائي بروجردي، آيت الله عبدالنبي نجفي عراقي و آيت الله صدر از انحرافات خطرناك و بدعتهاي دينسوز آقاي خميني بودهام و از خدا ميخواهم قبل از اتمام عمرم شرايطي فراهم آيد كه اين اسناد و خاطرات را بازگو كنم تا ملتي كه تحت خشونت و استبداد آقاي خميني و همقطارانش، از خدا و اسلام رويگردان شدهاند، اصلاح شوند. ايشان در سالهاي آخر عمر خود، به تذكرهنويسي از آن خاطرات مشغول شد و به گردآوري و تنظيم آن اسناد و مدارك مبادرت ورزيد تا در صورت ارتحال، آن اسناد و خاطرات در زمان ممكن به دست مردم برسد. متاسفانه اين امر توسط وزارت اطلاعات رديابي شد و آنها با كشتن ايشان مانع از انجام چنين كار بزرگي شدند و سپس بارها به منزل ايشان دستبرد زدند و حتي در سالهاي بعد از ارتحال ايشان نيز در يك تهاجم به بيت ايشان تمامي اسناد و مدارك و نوشتههائي كه از ديد آنها مشكوك بود را با خود بردند و حتي كتب خطي و قديمي زيادي كه در منزل ايشان موجود بود را ربودند.
همانطور كه در فايل صوتي فوق آمده است، دشمني رژيم با آن فقيه واقعبين، امري قطعي و انكارناپذير است چرا كه ايشان بطور اصولي دين را جداي از دولت و حكومت ميدانست.وي از قضاوتهاي عجولانه مردم كه عملكرد روحانيون دولتي را به حساب خدا و پيامبران ميگذارند ميگريست و آرزويش اين بود كه روزي بتواند واقعيتهاي دهههاي گذشته بنيانگذار و رهبران انقلاب را به سمع و نظر مردم برساند و رفع ابهام از انديشه ايرانيان نمايد چراکه از اسرار و اخبار ناگفته بنيانگذار انقلاب در حد جامعي اطلاع داشت و بنيانگذار و پيشوايان ديني مؤثر در انقلاب را وابسته به استعمار انگلستان ميدانست و اين اسرار را به بازماندگان خود، بازگو كرده بود.
ايشان حتي درجه فقاهت و اجتهاد آقاي خميني را جعلي ميدانست و مرجعيت او را غير موجه اعلام مينمود، به اين مضمون كه اعاظم حوزه علميه بعد از خرداد 1342 براي نجات جان آقاي خميني، بصورت مصلحتي يك رساله عمليه به نام ايشان آماده كردند و شهادت دادند كه وي فقيه و مجتهد است. هدف اين بود كه براي وي مصونيت گرفته شود تا اعدام نگردد. متاسفانه بعد از اين واقعه، آقاي خميني از اين محبت مراجع ديني سوء استفاده كرد. بخشي از وقايع مربوط به سوء استفادههاي آقاي خميني و شياديهاي وي را آيت الله سيد حسين كاظميني بروجردي، به نقل از پدر شهيد خود بازگو ميكرد.
به دفعات توطئه قتل ايشان توسط روحانيون حكومتي كشيده شد، از جمله اينكه يكي از شاگردان ايشان به نام حجت الاسلام شيخ ح.الف که بعد از انقلاب به مرور به جمع روحانيون حكومتي پيوست و خدمات بينظيري در تبليغ فراورده فكري آقاي خميني يعني ولايت فقيه انجام داد، در اوايل انقلاب در يك ميهماني در غذاي آقا سمي مهلك ريخت. آيت الله بروجردي به بيمارستان منتقل شد و مشخص شد كه به ايشان سمي كشنده خوراندهاند. بيش از چهار سال ايشان با اوضاع وخيم جسمي ايام را سپري را كرد و به ايشان چند هزار (بله، چند هزار) آمپول، تزريق شد ( روزي دو آمپول) كه در نهايت ايشان نتوانست طاقت بياورد و در حالي كه به حالت احتضار رفته بود، طي يك عنايت خاص الهي شفا گرفت و باعث تعجب اطبا گرديد. آقاي ح. الف، اكنون از وعاظ سرشناس ايران است و در همان زمان، بارها نزد دشمنان آيت الله بروجردي، به جنایت خود در ريختن سم كشنده در غذاي آقا اعتراف كرده و به خود باليده بود.
براي اينكه نام و ياد و تاثيرگذاري ايشان حذف شود آثار قلمي وي را با آنكه صرفا مذهبي بود و در زمان شاه فقید و اوائل انقلاب در تمامي حوزههاي علميه و كتابخانههاي ايران به وفور يافت ميشد، تجديد چاپ نكردند و اجازه انتشار آثار جديد نيز به ايشان داده نشد.از نكات بارز عملکرد ايشان آن است كه در سالهاي مقارن انقلاب، زماني كه تمامي مساجد و منابر ايران تبديل به پايگاههاي تبليغي براي رهبران انقلاب شده بود، ایشان هیچ گونه همکاری با انقلابیون نکرد. وي موافق فعاليتهاي فرهنگي و مسالمتآميز بود از جمله اينكه: به همگان توصيه ميكرد تا از شرکت در مناسک عبادی و حضور در اماکن مذهبی که در آنها تبليغات حكومتي و سياسي با برنامههای عبادی التقاط پیدا کرده، خودداری کنید. (مانند: نمازجمعه، جمكران، مساجد وابسته به حکومت). ایشان توصیه مینمود که با مطالعه کتب معتبر دینی، سطح معلومات و آگاهی خود را بالا ببرید تا طعمه فریبکاران دینی و روحانيون دنياطلب نشويد و هیچ کس را همطراز با نمایندگان آسمانی قرار ندهید و به ولایت آنها تن ندهید و ..... اين توصيهها روي خيلي از مردان و بانوان مسلمان که مستقیم یا غیر مستقیم با ایشان ارتباط داشتند مؤثر واقع شد و مخصوصا بسياري بودند كه نسبت به ناحق بودن حكومت ديني در عصر غيبت ترديد داشتند كه با ارشادات ايشان، هدايت شدند و خود، مبلغ چنين افكاري گشتند.
ايشان در 6 سال آخر جنگ عراق با ايران، هرگز مردم را براي رفتن به جنگ تشويق نكرد و برخلاف روحانیون سیاسی مخالف فعاليتهاي بسيج و گروههاي فشار در اماكن عبادي بود و به همین خاطر همواره مورد اهانت و ناسزاگوئی روحانیون حکومتی بود.ايشان همواره مبلغ دين اصيل و مخالف دین سیاسی و مخالف حکومت فقها بود و روي عقايد خود ايستادگي ميكرد و در دهها جلد كتابي كه تالیف نمود، حتی یک جمله در تایید حکومتهای دینی در دوران غیبت معصومین ننوشت و هرگز به نفع انقلاب و رهبران آن سخني نگفت و دین آباء و اجدادی را جدای از دین انقلاب میدانست.
ايشان بر خلاف روحانیون حکومتی که عملا جامعه را قربانیان بیارزش و روزمره خود میدانند، همواره دلسوز جامعه بود و راضي نبود به اينكه كسي به خاطر ايشان به زحمت افتد.
اکنون بعضي از اشخاص قدیمی كه جزء ارادتمندان و مقلدان ايشان در زمان انقلاب بودهاند تعريف ميكنند كه وقتي از ايشان ميپرسيديم كه چرا شما مردم را تشويق به شركت در راهپیمائیها و مبارزات انقلابی نميكنيد و چرا مسجد نور میدان خراسان را مانند دیگر مساجد تهران تبدیل به پایگاه تبلیغی برای انقلابیون نمیکنید؟ ایشان ميگفت: من اينها (آقاي خميني و همراهان او) را ميشناسم! فريب آنها را نخوريد، بدانید که حتی آیت الله طباطبائی بروجردی و آیت الله خوئی و آیت الله شریعتمداری در زمانهای مختلف، حرکت آقای خمینی را در تضاد کامل با سنت اهل بیت دانستهاند. این موضوعی نیست که قابل انکار باشد و خود روحانیون انقلابی نیز میدانند. ايشان همواره نزديكان خود را امر ميكرد كه در سازماندهي به انقلاب همكاري نكنند و ميفرمود:
"من اينها يعني آقاي خميني و همراهانش را ميشناسم، دنبال آنها نرويد كه گمراه خواهيد شد".
بر خلاف دینمداران خشن حاکم بر ایران، ایشان حدود و مجازاتهای شرعی از جمله اعدام و سنگسار و شلاق و زندان را در زمان نبود نمایندگان رسمی خداوند غیر قابل اجرا میدانست و اين عقيده، بارها به عنوان آموزهاي از دين آباء و اجدادي، توسط فرزند ايشان، در سخنرانيها بازگو شد.
آن عالم شهيد، همواره پشتيبان فرزند خلف خود، آيت الله سيد حسين كاظميني بروجردي بود و مخصوصا منابر وي را در مسجد نور برگزار مينمود و هميشه از اينكه ايشان اسناد و معالم ديني را از مآخذ موجه استخراج نموده و به عموم مردم تعليم ميدهد استقبال مينمود و حتي خود نيز در بعضي از منابر ايشان حاضر میشد تا تاييدي قاطع را بر شخصيت ايشان بروز دهد و این امر باعث خصومت شدید حکومت شد. چند نمونه از آموزههائی که در این منابر مذهبی تعلیم داده شد در فایلهای صوتی زیر آمده است كه براهين قاطعي در اثبات مخالفت اين خاندان با بنيان تفكرات اين رژيم است.
آن پیشوای شهید، مانند سلسله پدران خود همواره از حاكميت و حتي مرجعيت گريزان بود و بارها به ايشان پيشنهادات مالي و اعتباري داده شد تا به نوعي ايشان را وارد صحنه سياسي كنند ولي هرگز نپذيرفت.
بر خلاف طرز فکر روحانیون دولتی ایران، پيروان آن مرجع شهيد، مخالف هرگونه تبعيضي بودند و حتي پدر ايشان آيت الله سيد طاهر كاظميني بروجردي، شعر معروفي در اين زمينه سرودهاند.
راه آن مرجع شهيد كه تحت نام "دين آباء و اجدادي" توسط جانشين وي، آيت الله سيد حسين كاظميني بروجردي تدام يافت، هيچ تبعيضي را بين پيروان اديان مختلف نمی پذیرفت و حتي حقوق بيدينها و لائيكها را نيز محترم ميدانست و كمك به آنها را توصيه مينمود.
ایشان در پي تشديد ناراحتي قلبي در مرداد 1381 در بيمارستان سوم شعبان تهران بستري و چند روز بعد به بيمارستان مدائن كه امكانات بهتري داشت منتقل شدند، در نيمه شب 27 مرداد 1381 (18 اوت 2002) سوزن سرم را از دست ايشان كندند كه باعث خونريزي از بدن ايشان شد، ساعاتي بعد به خانوادهي ايشان وخامت حال او را گزارش دادند و بلافاصله آنها در بيمارستان حاضر شدند ولی ديگر كاري از دست كسي برنميآمد. هيچ يك از مسئولين بيمارستان، مسئوليت اين خونريزي را به عهده نگرفت و توضيحي قابل قبول در كيفت اتفاقات پيش آمده را ارائه نداد.
یکی از پرستاران آن بیمارستان به نام خانم (غ) در مراسم شب سوم آن مرجع شهید، به یکی از نزدیکان ایشان گفت که من نسبت به اینکه سوزن سرم عمدا از دست ایشان کنده شده است اطمینان دارم، من تقریبا 40 دقیقه قبل از حادثه به کارهای دیگری فرا خوانده شدم و سپس به هنگام حضور در اتاق ccu لباس غرق در خون ایشان را دیدم که توسط یکی از پرستاران دیگر به بیرون از اتاق برده میشد، وی ادامه داد که من بیش از 18 سال است که در بیمارستانهای مختلف کار میکنم ولی تا کنون چنین اتفاقی را مشاهده نکرده بودم. ایشان گفت که من بخاطر بعضی مسائل نسبت به همه روحانیون بدبین بودم ولی برخورد آیت الله کاظمینی بروجردی با من در چند روزی که در آنجا بستری بودند بگونهای بود که در این مدت کوتاه تحت تاثیر ایشان قرار گرفته بودم و اکنون به عنوان اداء دین نسبت به ایشان حقیقت را بازگو کردم. نزدیکان آیت الله بروجردی از آن پرستار محترم خواستند که برای پیگیری قضائی این جنایت همکاری کند ولی ایشان گفت که هرگز امکان شهادت دادن در این زمینه برای من وجود ندارد (چرا که نمی توان با وزارت اطلاعات طرف شد!)
دکتر (ن) می گوید: امکان ندارد که آنژیوکت تزريق دارو، بطور اتفاقی آن هم در اتاق ccu از دست بیمار جدا شود و حتی اگر چنین بوده است، یقینا خونریزی طولانی مدتي که تمام لباس ایشان را خونین كرد اثبات كنده شدن خصمانه آنژيوكت از دست ايشان است. آقای دکتر (ن) ادامه میدهد که خونریزی برای بیمار قلبی میتواند باعث مرگ بیمار شود و من با استناد به معلومات تخصصی و تجربهام، قاطعانه میگویم که این واقعه، برنامهریزی شده بوده است. ایشان معتقد است که در اتاق ccu همیشه اقلا یک پرستار حاضر است و اینکه این اتفاق در نیمه شب رخ داده است، امکان حضور یک فرد غریبه در بیمارستان را منتفی میکند و همه شواهد دال بر این است که این اتفاق عمدی و هماهنگ شده بوده است.
آقای (ح) از وکلای دادگستری تهران است که به آن فقيه مظلوم ارادت داشت و تلاش نمود تا پروندهای در زمینه قتل ايشان تشکیل دهد و ....، ولی مدتی بعد به فرزندان آن مرجع مقتول اعلام نمود که راهها برای تشکیل پرونده مسدود است! و توضيح داد: حتی روزی که برای تحقیق غیر رسمی به بیمارستان مدائن مراجعه کردم مسئولین آنجا با جسارت تمام از جواب دادن به هرگونه سئوالی طفره رفتند و پاسخهای بیربطی دادند و چند ساعت بعد از خروج من از بیمارستان شخصی به دفتر من زنگ زد و ابتدا سعی کرد که مرا نسبت به شخصیت ایشان و خاندانش بدبین کند و من در جواب گفتم که صرفا وکیل هستم و بنابر خواست بازماندگان ایشان در پی تنظیم شکایتنامه بر عليه مسئولين بيمارستان هستم و ....، آن شخص مرا تهدید کرد که هیچ گونه اقدامی در این خصوص انجام ندهم. آقای (ح) ضمن عذرخواهی از بازماندگان آن مرجع شهید، گفت که نمیتواند کاری انجام دهد!
شاید برای کسانی که با عمق جنایات این رژیم آشنائی ندارند این ابهام پیش آید که چگونه در مملکتی که مدعیست امنیت برای شهروندان خود برقرار کرده، امکان تشکیل پرونده قضائی و پیگیری این جنایت وجود نداشته است. ولی واقعیت آن است که این ماجرا، منحصر به فرد نبوده و در قتلهای زنجیرهای و یا حتی در قتل روحانیون سرشناس شیعه مانند آیت الله شریعتمداری و آیت الله میلانی نیز تا کنون امکانی برای تشکیل پرونده و شکایت وجود نداشته است.
يكي از آخرين جملات آن مرجع مقتول اين بود:
ساعتي قبل، تمام بدنم پر از خون بود، لباسهاي غرق در خون را از بدنم جدا كردند!
علاقمندان آیت الله کاظمینی بروجردی، پیکر ایشان را از بیمارستان مدائن تحویل گرفتند و در سحر روز بعد بنابر وصیت ایشان در اتاقی خارج از شبستان مسجد به خاک سپردند.
نکته کلیدی:
وزارت اطلاعات کشته شدن عمدی ایشان را قبول داشته است ولی معتقد است دخالتي در قتل وی نداشته است.
همانطوری که در این فایل صوتی مشهود است، نمانیده حکومت که برای واردار کردن آیت الله سید حسین کاظمینی بروجردی به تسلیم شدن به منزل ایشان آمده بود، اعتراف میکند که پدر شما به قتل رسیده است توسط شخصی به نام ع.م ولی این ادعای بیپایه قابل قبول نیست چراکه حضور یک فرد غیر از کادر بیمارستان در اتاق ccu در نیمه شب و خونریزی طولانی مدت بعد از کنده شدن سوزن سرم نمیتواند هماهنگ نشده رخ دهد. ضمن اینکه حتی همراهان بیمار نیز نمیتوانند در اتاق ccu در نیمه شب کنار بیمار باشند.
برخی از اقدامات حکومت بعد از ارتحال ایشان که اثبات میکند
آنها به دنبال قتل بیسر و صدای ایشان بودهاند
سر باز زدن مسئولین بیمارستان مدائن از توضیح کیفیت فوت و عدم تحویل لباسهای خونی ایشان به خانواده.
هيچ يك از رسانهها و جرايد داخلي اجازه پيدا نكردند كه خبر ارتحال ايشان را حتي به عنوان فوت، منتشر كنند. بعضی از علاقمندان ایشان مستقلا سعی کردند تا بنابر عرف جامعه در روزهای اول پس از فوت، پیام تسلیتی در روزنامههاي پر تيراژ منتشر کنند ولی هر کدام با برخورد عجیبی مواجه شدند که اجازه درج چنین پیامی را ندارند. یکی از آنها آقای (ص) است که میگوید: به دفتر یکی از روزنامهها مراجعه کردم و چند جمله پیام تسلیت را از طرف چند هیئت مذهبی ثبت کردم و هزینه آنرا نیز پرداختم تا در بخش تسلیت در روزنامه مذکور منتشر شود ولی منتشر نشد و وقتی مراجعه کردم و جویای موضوع شدم مبلغ پرداختی را بازگرداندند و گفتند اجازه چنین کاری را نداشتهاند!
در یکی دو روزنامه ی غیر معروف، پیام تسلیتی منتشر شد ولی بعدها محرز گشت که به خاطر این کار، از طرف وزارت اطلاعات توبیخ شدند و به آنها تذکر داده شد. افرادی به نمایندگی از طرف خانواده ایشان و برخی از اعضای دفتر آن مرجع مردمي نیز با حضور در دفتر چند روزنامه مختلف خبر فوت آن فقیه شیعه را اعلام نمودند ولی با مخالفت دستاندرکاران روبرو شدند و حتی این عده حاضر شدند مبلغی بیشتر از هزینه معمول را پرداخت کنند تا خبر مذکور منتشر شود ولی هرگز پذیرفته نشد! و اين در حاليست كه درج اخبار فوت و تسليت در همه روزنامههاي داخلي براي همگان آزاد است.
مسجد نور، جزو تنها مساجدی بود که در آن، بعد از پایان نماز جماعت برای رهبران ایران دعا نمیشد و در این خصوص زبانزد خاص و عام بود و این امر برای رژیم قابل تحمل نبود.
طی سالهای قبل از قتل، به علت اینکه ایشان از برگزاری جلسات سخنرانی فرزند خود در مسجد نور حمایت میکرد، بارها از سوی عوامل ناشناس تهدید به مرگ شد.
مصادره عجولانه مسجد نور، بلافاصله بعد از فوت ایشان و منصوب کردن تحمیلی روحانی دولتی به جای ایشان علیرغم میل نمازگزاران، که این واقعه گویای آن است که از بین بردن ایشان، از قبل مورد توجه رژیم بوده است و آنها منتظر چنین امری بودند.
بلافاصله بعد از این واقعه یک روحانی دولتی به امامت مسجد تحمیل شد و بسیج و گروههای اطلاعاتی کنترل کامل این مسجد را به زور بر عهده گرفتند و مانع از حضور فرزندان روحانی ایشان برای امامت مسجد و یا در جوار مزار آن مرجع فقید شدند.
نمازگزاران محلی و قدیمی مسجد هرگز به امام جماعت تحمیلی حکومت اقتدا نمیکردند و نماز خود را به صورت فرادا اقامه میکردند و این باعث شد تا گروههای فشار و بسیج به آزار و اذیت و تهدید نمازگزاران مسجد روی آوردند.
رژيم تلاشهاي گستردهاي از جمله ايجاد ترس و خفقان و همچنين بازداشت و شكنجه زائرين مقبره ايشان انجام داد تا نام و ياد و تفكرات وي را نابود كند ولي تاكنون موفق نبوده است.
دشمنیهای رژیم با خاندان ایشان تداوم پيدا كرد و فرزندان وي محدودتر شدند. شدت تنفر رژيم از ايشان را ميتوان در اهانتهائي كه در زندان اوين به مسئول دفتر ايشان و زائرين بازداشت شده مزار ايشان انجام دادند تشخیص داد.
تغییر نام مسجد از "نور" به "آل یاسین" گویای آن است که از قبل آرزو داشتند نام این پایگاه دین اصیل از خاطرهها حذف شود. همچنین ایجاد دو پایگاه بسیج در این مسجد را میتوان اقدامی مضحک برای ایجاد ترس دائمی در ذهن زائرین آن حرم دانست.
رژيم ابتدا سعي كرد كه تخريب مقبره ايشان در شهریور سال 1385 را انكار كند ولي بعدا به انجام اين جنايت اعتراف كرد ولي مدعي شد كه دفن پيكر ايشان در مسجد بر طبق فتواي تعدادي از مراجع تقليد بر خلاف احكام شرع بوده است و همين دليل را بهانه براي تخريب و كشيدن حصار به دور مقبره ايشان اعلام نمود و براي محكم كاري اعلام نمود كه 8 مرجع تقليد فتوا دادند كه مقبره ايشان بايد تخريب شود!
رژيم بارها اعتراف نموده است كه عوامل حكومتي، در تاريخ 8 مرداد 1385، با حكم قاضي دادگاه ويژه روحانيت به منزل ایشان حمله كردهاند و اسناد و مداركي را مصادره نمودهاند.
در همين روز به منزل فرزند ايشان، آيت الله سيد حسين بروجردي نيز حمله شد كه مهاجمين پس از روبرو شدن با مقاومت مردمي، متواري شدند، البته سردار طلائي رئيس پليس وقت تهران در منطقه حاضر شد و اين دو تهاجم وحشيانه را كار نيروهاي خودسر ناميد و قول پيگيري و آزادي بازداشت شدهها را داد.
بعد از تخریب مقبره ایشان دور آنرا حصار کشیدند و تا مدتها پارچهای روی حصار مربوطه نسب کردند با این نوشته: "این است سرنوشت روحانی نماهائی که با خدا و رسول ستیز کردند!!"عوامل حکومتی شایعه کردند که دفن پیکر ایشان در مسجد بر خلاف قوانین شرعی بوده است و باید نبش قبر شود و پیکر ایشان به محل دیگری منتقل شود. جمعی از نمازگزاران به این وضع اعتراض کردند و حتی از مراجع دینی که مورد تایید حکومت بودند استفتاء کردند که آیا دفن کردن مجتهدی که دهها سال در یک مسجد امامت و تولیت داشته بنابر وصیت خودش در خارج از شبستان مسجد، مجاز است و همچنین آیا مانعی برای امامت جماعت فرزندان روحانی ایشان وجود ندارد؟ آنها حکم دادند که دفن ایشان در مسجد، از نظر شرعی بلامانع بوده است و برای تولیت و امامت جماعت فرزندان روحانی ایشان نیز منعی وجود ندارد. جالب اینکه وقتی این فتواها منتشر شد، مسئولین دادگاه ویژه گفتند که در متن استفتا از مراجع مذکور، نام آقای کاظمینی بروجردی ذکر نشده بود، پس این فتواها باطل است!! به عبارت دیگر، قوانين و احكام شرعي براي مجتهدي مانند آيت الله بروجردي با ديگران تفاوت دارد!!
۱۳۸۷ مرداد ۲۰, یکشنبه
آيت الله سيد حسين كاظميني بروجردي علما و مراجع ديني وابسته به حكومت در ايران را مطيع وزارت اطلاعات ميدانست! و تاسف ميخورد كه چقدر طرز تفكر آنها پست و ذليل است كه به جاي حل و فصل معضلات موجود در جامعه، خود را در حد نوكري وزارت اطلاعات پائين آوردهاند.
رژیم مانع برگزاری مراسم سالگرد در آن مسجد شد و حتی برای فاتحهخوانی در مراسم سالگرد نیز مانع تراشی کردند و سالگردهای بعدی را نیز اجازه ندادند در هیچ مسجد و حسینیهای برگزار شود.
علاقمندان آن شخصيت وارسته در غروب هر پنجشنبه و جمعه در مسجد نور ميدان خراسان حاضر ميشدند و ياد آن فقيه شهيد را زنده نگه ميداشتند و تفكرات او را احيا ميكردند ولی با گذشت زمان، عوامل رژیم مانع از حضور مردم در آن مکان مقدس شدند و در آن مسجد بین مردم و بسیج و عوامل حکومتی کشمکشهای مختلفی طی سالها وجود داشت از جمله اینکه درب مسجد را قفل زدند و زائرین مجبور شدند در پشت درهای بسته مسجد حاضر شوند که حتی این هم برای حکومت قابل تحمل نبود.
و در يك كلام، مصادره مسجد و تخريب مزار ايشان و بازداشت زائرين آن روحاني مظلوم و ممانعت از حضور خانواده ايشان در مسجد، گوياي دشمنيهاي ديرينه با اين خاندان است.
نکته بسیار مهمی که باید به آن توجه وافر داشت آن است که آیت الله سید حسین کاظمینی بروجردی، دهها بار در سخنرانیها و مصاحبههای مختلف، خود را دنبالهرو راه پدر معرفی کرد و تلاش خويش براي جدائی دین از دولت، ترويج دين سنّتي، رد مجازاتها و حدود شرعي در دوران غيبت نمايندگان رسمي خداوند، حق آزادی، رفع تبعیض و ارائه تفسیری مسالمت جویانه از دین و مذهب را وصيّت آن مرجع شهيد به بازماندگان خود اعلام نمود و به نوعي مأموریت خود را اهتزاز آراء و عقاید سلسله پدران خود مخصوصاً آن مرجع شهید، توصيف كرد که در فايلهاي صوتي فوق نيز آمده است. بنابراین تمام دشمنيها و اتهامات ناجوانمردانهاي که بر آیت الله سید حسین کاظمینی بروجردی وارد است را میتوان با پدر ایشان مشترك دانست و در این راستا به این جمله از ایشان اکتفا میکنیم که فرمود: "رژیم به خاطر پیروی من از پدرم، با بنده پدرکشتگی دارد!" ما نيز رمز آزارها ،تهديدها ،محدوديتها و انواع بازداشتها و شكنجهها طي ساليان متمادي را در جمله فوق، رديابي مينمائيم!
مقدمه و زمان شروع تهدیدات علنی بر علیه خانم فاطمه نخی :
صبح روز 8 مرداد 1385، 30 ژوئيه 2006، به منزل ایشان حمله شد و تمام اسناد و کتب خطی که جزء مآخذ معتبر شیعه به حساب میآمد و همچنین دست نوشتههای همسر ایشان كه از مراجع ديني مورد احترام زمان شاه فقيد بود را با خود ربودند. همچنين مسئول دفتر ايشان را با خود بردند و در همين روز تعداد ديگري از جمله دختر و داماد ايشان را بازداشت نمودند. سردار طلائی رئیس پلیس وقت تهران، حملات و تهدیدات فوق را کار نیروهای خودسر نامید.
آن مادر مظلوم در این روز در منزل نبودند، همچنین به منزل فرزند ایشان آیت الله سید حسین کاظمینی بروجردی نیز حمله کردند که با مقاومت مردم مواجه شدند و نتوانستند ایشان را دستگیر کنند. طی روزهای بعد از این واقعه، تلفنهای تهديدآميز رسما آغاز شد.
افراد ناشناسي به منزل اعضای خانواده آقای بروجردی زنگ ميزدند و تهدید ميکردند که اگر آقای بروجردی خود را تسلیم نکند و دست از جوسازی بر علیه نظام برندارد، همسر و مادر و خواهر او را خواهیم کشت! البته در سالهاي قبل از آن نیز مخصوصا از سال 1379 تا 1381 نيز تهديد به قتل از سوي عوامل ناشناس وجود داشته است.
بازداشت خانم فاطمه نخی :
ایشان در روز 15 مهر ماه 1385، 7 اكتبر 2006، در منزل فرزند خود سید حسین کاظمینی بروجردی حاضر شده بود تا به همراه مردم مانع از دستگیری وي شود. این مادر زجر كشيده به همراه آقای بروجردی و صدها نفر دیگر در سحر روز بعد، بازداشت شد. ایشان به هنگام بازداشت مانند همه حاضرین مورد ضرب و شتم قرار گرفت و با بدنی خونین و کبود، راهی بندهاي 240 و 209 زندان اوین گشت. در روزهای اول بازداشت نیز ایشان را مورد آزار و اذيت قرار دادند تا اینکه حالشان وخيم گشت و ناچاراً ایشان را آزاد کردند تا فوت ایشان به گردن رژیم نیفتد. ايشان بعد از آزادی در بیمارستاني بستری شد و تحت مداوا قرار گرفت و مدتی نیز در منزل بستری شد ولی پیوسته ناله ميكرد و دردهای شدیدي را در بدن خود اعلام مينمود. در اين مدت كوتاه ايشان بارها در بیمارستانهای مختلف بستری شد تا اینکه در تاریخ 25 بهمن 1385، 14 فوريه 2007 در منزل خويش درگذشت.
علل اصلی فوت :
استشمام طولانی مدت گازهای اشک آور و احتمالا گازهای میکروبی در طی محاصره و تهاجم فوق الذکر که باعث ناراحتی ریوی ایشان شد و تا روز آخر عمر از تنگی نفس حاد، رنج برد.
عوارض ناشی از ضرب و شتم به هنگام دستگيري و همچنین در روزهاي بازداشت در بندهاي 240 و 209 اوین كه براي بانوئي با سن بالا ميتواند عامل مرگ ناگهاني باشد.
فشارهای روحی و روانی ناشی از مشاهده صحنههاي وحشيانه تهاجم.
نكته بسيار مهم آن است كه ايشان تا قبل از وقايع فوق، هيچ نوع بيماري خاصي نداشتند و بسيار فعال بودند، ولي بعد از آزادي از زندان، لحظه به لحظه توان خود را از دست دادند و هيچ تمايلي براي خوردن غذا و استراحت كردن در ايشان ديده نشد و دائماً در حال گریه بودند و هميشه ميگفتند :
"صحنه كتك زدن و كشاندن سيد حسين بر روي زمين هميشه جلوي چشمان من است".
يكي از پزشكان معالج ايشان گفت: "استرسهاي ناگهانی و شديد ناشي از ديدن صحنههاي درگیری و كابوسهاي دائمي آن مشاهدات، عامل اصلي از پاي افتادن ايشان بوده است.
پزشك ديگري ميگويد: "با توجه به اينكه ايشان قبل از حوادث فوق هيچ نوع بيماري خاصي نداشتند، احتمال دارد كه در روزهاي بازداشت در زندان، به او دارو و يا غذاي مشكوك خورانده باشند."
دادگاه ويژهي روحانيت طي يك ابلاغ شفاهي، برگزاري هرگونه مراسم تشيع عمومی و يادبود براي اين مادر مظلوم را ممنوع اعلان نمود و تهدید کرد که اگر مراسمی با حضور افرادی غیر از خانواده و اقوام ایشان برگزار شود، آقای بروجردی را در زندان شکنجه خواهد داد.
پيكر ايشان در قطعه نام آوران بهشت زهراي تهران دفن شد.
براي شركت در مراسم تدفين اين مادر غريب، به فرزند زنداني ايشان، آقاي بروجردي مرخصي داده نشد.
نکاتي مهم :
نکته مهمی که در مورد زندگی این بانوی صبور وجود داشت این است که به اعتراف تمامي كساني كه او را ميشناختند ايشان با وجود انبوه تحريمها و تهديدهاي اجتماعي و تنشهاي عصبي و تهاجمات وحشيانهي حكومتی، همواره همسري وفادار و مادري دلسوز بود و خود را خادم و خدمتگزار مراجعين بيت آيت الله بروجردي معرفي ميكرد.
فشارهاي روحي ناشي از فوت مشكوك شوهر، آيت الله سيد محمدعلي كاظميني بروجردي در سال 1381 و مصادره مسجد ايشان و تخريب مقبره آن مرجع مظلوم، از خاطر شاهدين اين وقايع تلخ پاك نخواهد گشت.
يك نمونه ماندگار از فشارهاي روحي بر ايشان :
در روز 14 شهریور 1385، نماینده حكومت به همراه چند تن از عوامل حکومتی برای اتمام حجت با آقای بروجردی به منزل ایشان آمدند و اعلام نمودند که اگر تسلیم نشوید بلائی که بر سر مجاهدین خلق و آیت الله شریعتمداری آوردیم را به سرت میآوریم ! در اواخر این جلسه، مادر آیت الله بروجردی حاضر شد. بخشی از فشارهای روحی وارد بر مادر و خانواده و نزديكان آقای بروجردی در فایل صوتیمذکور مشهود است.